شیطونیای دخملم
سلام دوباره به خوشگل مامان مامانی از بس که دیر به دیر وقت می کنم واست بنویسم حرفام خیییییییلی زیاده و وقتی که میام دوست دارم همشونو یه دفعه ای برات تعریف کنم. آخه این روزا خیلی درگیر این بودم که مرخصی هام درست بشه و بتونیم از 30 اردیبهشت یعنی اول هفته 36 دیگه تو خونه باشیم و حسابی با هم دیگه استراحت کنیم که بالاخره خدا رو شکر تلاش ها و پیگیری هام دیروز به نتیجه رسید و با این قضیه موافقت کردن. خونه خودمه دیروز صبح بعد از اینکه ساعت زنگ زد و قبل از اینکه از رختخواب جدا شیم بابایی حواسش نبود و دستش تقریبا محکم خورد به خونه شما یعنی شکم بنده... خواب بودی ها قبلش ...ولی یه دفعه آن چنان شروع کردی به تکا پو و جست و خیز ...